پیچیده اما ساده مثل بارون

ساخت وبلاگ
به نام خداپیگیری کارهای مسافرت شدم وهماهنگی هم با دوستی که متخصص این کار است- محسن بخشی از بدهی را داد و دو وامی را که بدهکار بودم والبته پیش از موعد تسویه کردم؛ خودم خوشحال شدم- برای تعمیر لنت های ماشین؛ عمران لطف کرد و آن ها را تهیه کرد وخودش هم لطف کرد وآن برد و تعویض کرد وکارواش برد تشکر کردم؛ در ماشین هم بوی سیگار بود که بشدت حساس بودم و گویا دوستان امین بوده اند همراه او که تذکر دادم این دومین بار است- محمد را امین آورد سری زد پس از حدود ۱۵ سال واندی او را دیدم وخوشحال شدم واز کارها وبرنامه هایش گفت؛ برایش آرزوی موفقیت دارم وفردا هم میرود بسیار از تربیت ورفتار بچه ها که زمان او کودک بودند تعریف کرد- حسین تماس وحکم کمیسیون تجدید نظر ماده ۱۰۰ را فرستاد؛ بسیار تعجب کردم از رفتارش؛ کمیسیون بدوی رفته بوده وبه من اطلاع نداده ومشورت هم نکرده تا تجدید نظرهم رفته؛ نمیدانم چه بگویم به او با این رفتار؟- سری به جماران زدم و حسن هم سری زدم به رستوران که بسیار بسیار طولانی ندیده بودم وفضای آن را هم دیدم که در کتاب خاطرات آقای امام جمارانی خوانده بودم ودر کنار آن نمازخانه و مزار آقای سید حسین جمارانی را دیدم که بسیار ارزشمند ساخته شده است وبعد مسجد جامع جماران را هم دیدم بسیار زیبا ساخته شده بود؛ محدوده خانه امام و حسینیه شماره ۲ را نشد ببینم وبه بعد موکول کردم- سری به منصوری زدم و برای خدمات موبایل وافتتاح بلو کارت و...مشورت کردیم و انجام داد- سوال حاذقی را از طریق سامانه انتشار وآزادی اطلاعات ثبت کردم وامیدوارم پاسخ مقتضی صحیح داده شود و مشکل او هم حل شود- سری به شعبه تامین اجتماعی زدم و برای بدهی ای که برای من محاسبه شده گفتند برای اینکه زودتر انجام داده ام بوده وبهتر است از اردیبه پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 27 تاريخ : شنبه 26 اسفند 1402 ساعت: 11:33

به نام خدافیروزه آمد سری زد وسرگرم بچه ها بود واز لطف ایشان هم نسبت به خانواده متشکرم- جابر باز تماس وپیگیر شخصی بود که من سر در نیاوردم بالاخره داستان چیست؟طبق معمول- امشب عیدی هایی که برای خانواده گذاشته بودم کنار تا شب عید بدهم زودتر دادم وخوشحال شدند واز خوشحالی شان خرسند شدم- سوالی پزشکی از سعید داشتم که گفت مشکل خاصی نیست وهمسرم هم درگیر آزمایشات ودرمان پزشکی که البته به من دقیق نگفته تا متخصص حاذق را بیابم- آرمان گفت محمد برگشته؛ ان شاالله سفر خوب وپربرکتی داشته باشد- شهره سوال از تبلیغ های مهاجرت داشت از وحید سوال کردم چندان تایید نکرد این ادعاها را- حسین تماس وپس از خراب کاری ها و سرخود عمل کردن ها در موضوع کمیسیون ماده ۱۰۰ در پی راهکارهای دیگری بود؛ گفتم هرطور فکر میکند صحیح است عمل کند- یگانه تماس واحوال پرسی و زودتر سال جدید را تبریک گفت وهمچنین مجددا برای تعویض فرش ها یادآوری کرد؛ گفتم فعلا پول ندارم تا بعد- یکی از دوستان وکیل هم تماس ومشورت برای مشکلی برای خودش داشت وبنا شد بعدا مدارک را بفرستد بدانم مشکل چیست؟- آمین آمده بود وسرگرم بچه ها وامید برایش یک دوچرخه کوچک سفارش داد وخرید تا بیاید- خسرو تماس گرفت وحالش مساعد نبود واحوال پرسی کرد- یکی از منسوبینم مشورتی حقوقی برای اعسار داشت تا جایی که فکر میکردم صحیح است راهنمایی کردم- جمشید هم سوالی اقتصادی داشت که تخصصی نداشتم وبه محسن ارجاع دادم- سینا هم موضوعی نسبت به یکی از دوستانش بود مشورت کرد واقعا نمیدانستم چه باید گفت؟- به حسن که پیگیر نتیجه کار دوستش بود گفتم بهتر است ابتدا خودش برود پلیس فتا بییند موضوع چیست؟- شهرام اطلاعات مرکزی گردشکری در حاشیه اهواز را فرستاد جالب بود. پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 29 تاريخ : شنبه 26 اسفند 1402 ساعت: 11:33

به نام خداحلول ماه مبارک رمضان را به همه مسلمانان و عزیزانم تبریک عرض میکنم وآرزوی بهره مندی از برکات و انوار الهی را برای همه دارم- پیگیری مسافرت شدم وبا سهام هم مشورت کردم- خسرو دنبال خیاطی بود و تماس و احوال پرسی کرد؛ قرار بود من هم به خیاطی برای پرو کت وشلوار بروم که نشد وبه فردا موکول کردم؛ آخر شب هم برای افزایش اعتبار خود تماس و مشورت کرد که بلد نبود انجام دهد- حسین نزد لطفی رفت برای مشورت کمیسیون ماده ۱۰۰ وبازهم بنا شد به دیگران مشورت کند من هم دیگر به خودش واگذار کردم- حسن تماس و حکم او بالاخره آمد و از حکم سنگین نجات یافت شکر خدا وبه شلاق و تبعید محکوم شده و گفتم خدا نجاتت داده و اعتراض نکن وبرای تخفیف در تبعید درخواست بده؛ اتهام های دیگر او هم هست که نزد بازپرس درحال رسیدگی است- راجا تماس وبرای برادرش که از سربازی متواری است مشورت کرد؛ گفتم باید به ثبت احوال مراجعه کند- زیبایی تماس ودر حال رفتن به بیمارستان بود برای ادامه درمان- برای عمران با حاذقی مشورت کردم ودر سامانه ثبت هم با مورد عجیبی مواجه شدم که ملکی بنام من هست و من خبر نداشتم و برای این امر هم مشورت کردم که به سازمان ثبت اطلاع دهم- تولد سالار را تبریک گفتم وبرایش خیرات وبرکات آرزو دارم- همسر آقای بختیاری رییس کمیته امداد فوت کرده متاثر شدم در دوره ریاست زندانها بسیار به زندانیان توجه داشت تا جایی که من دیدم و حاج حسین هم اطلاع داد که پرویز کاویانی هم فوت کرده مرد آرامی بود متاثر شدم؛ صبح هم مطلع شدم آقای خسروی که رییس ادوار مختلف اتحادیه های املاک بود فوت کرده- از مژده احوال مادرش را پرسیدم که گفت بیمارستان است واحتمالا پیوند قرنیه میخواهد- با محمد جعفر همسایه مان صحبت کردم واز کارها وعمل جراحی چشمش گفت؛ پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 26 تاريخ : شنبه 26 اسفند 1402 ساعت: 11:33

به نام خداشرفی احوال پرسی ومشورت داشت وبرای یکی از همکارانش هم اطلاع داد که موضوع در همان مراحل بازپرسی حل شده ومتعجب هم بود - امین پاسخ آزمایش را گرفته وبرای سعید هم فرستاد واو هم صحبت کرد وگفت مشکل خاصی ندارد خدا را شکر؛ بسیار نگران شده بودم- فرید تماس وبرای خرید یک خط ۱۱۱ تهران مشورت کرد؛ موضوعی ‌که مدتهاست دنبال آن است ولی هیچ وقت هم عملی نشده- حسین برای پدرش وبستری در مرکز سالمندان مشورت کرد وبا همسرش هم مشهد رفته بود وطبق معمول عجله کرده بود وهتل خوبی نگرفته بود که برایش سفارش دادم وفردا به آن هتل برود- آزما تماس واز حال نامساعد محسن گفت وشب هم عیادت او رفته بود وتلفنی با من صحبت کرد؛ محسن حال مساعدی نداشت ولی متوجه شد واحوال پرسی کردم وآرزوی شفای عاجل دارم؛ مژده همسایه مان هم از بستری شدن مادرش در بیمارستان برای عمل چشم گفت که آرزوی شفای عاجل دارم- یکی از دوستان هم تماس واز اینکه با تاخیر تماس می گیرد عذر خواهی کرد و تبریک گفتم وآرزوی موفقیت برایشان- با عمران برای سفارش کت وشلوار رفتیم و سفارش دادم و قرار شد بعدا اطلاع دهند برای پرو بروم؛ از دیدن حبیب و محمد آقا مجددا خوشحال شدم- برای قلم گوشی که دچار مشکل شده یک مرکز موبایلی رفتم حدود نیم ساعت با آن کلنجار رفت ودرست نشد ونزد بدری رفتیم و خوشبختانه نزد یک فروشگاه رفتیم و فوری تعمیر کرد و بسیار خوشحال شدم وبا زور پول حق الزحمه گرفت- خسرو هم در مسیر آمد ویک فروشگاه قدیمی بوتیک دیدیم که عمران میشناخت آقای قاسمی واز او لباس پیراهن عالی خریدم با تخفیف ویژه؛ مرد خوب و مسلطی بر کار خود او را یافتم- کافه نادری رفتیم خوب بود ؛ دومین بار است میروم- سری هم به پلاسکو زدیم خوب ساخته شده پس از آن آتش سوزی دلخراش؛ جالب بود- دختر فیرو پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1402 ساعت: 14:22

به نام خدامیخواستم امروز اگر میشود بازار برویم که دیر بیدار شدم و چون پنجشنبه هم بود بازار رفتن به تعطیلی می کشید و بعد از ظهر هم دیدم بقیه خوابیده اند باز دوباره خوابم برد!- تلفنی احوال پرس شهرام شدم و بنظرم آمد حال مساعدی نداشت؛ آمین ومادر وخاله اش دیدنش رفتند که شب هم نزدشان بمانند کمی روحیه اش عوض شود؛ خودم حال دیدن او را نداشتم وآرزوی شفای عاجل برایش دارم-جمال تماس و برای مشورت با وکیل برای موضوع دوستشان گفت وبا ساکی تماس گرفته و راهنمایی کرده بود- محسن آزما امروز عمل کرده و تلفنی از غلامحسین ودخترش احوال پرس او شدم ونگران او هستم؛ به همسایه های دیگر هم اطلاع دادم - سری به استاد مهدی زدم وبرف پاک کن های ماشین یکی از منسوبینم را که خراب شده بود تعویض وتنظیمات طایرها هم انجام شد؛ در هنگام رانندگی با آن حس کردم عملا ماشین تعادل نداشت- حسین هتل جدید رفت وبسیار راضی بود وبرایم فیلم هم فرستاد وچند بار حرم هم رفته بود وخوشحال بود؛ زیارت قبولی گفتم- محمودی تماس واحوال پرسی کرد واطلاع داد که جسد آن کودک را که برای بدهی وهزینه بیمارستان نگه داشته بودند با کمک خیرین داده اند؛ عکسش را دیدم بسیار منقلب شدم- دو جلد کتاب خاطرات سال ۸۰ آقای هاشمی را که سفارش داده بودم آوردند تحویل دادند از سرعت آن متعجب وتشکر کردم- حاذقی تلفنی برای کارهای جعفری گفت وخود عمران هم توضیح داد وامیدوارم که مشکلات حل شود- بیمه بدنه ماشین هم انجام شد برای سال آتی- معصومه دختر قندی همسایه مان برای مشکل مدرک تحصیلی همسرش مشورت کرد وبنا شد مدارک را بفرستد ببینم مشکل چیست؟- همسر رضوی گفت از اپراتور تماس وگفته اند تلفن های همسرش از طریق دادستانی کل کشور قطع شده و مربوط به اینستاگرام است ومن نمیدانم دقیقا چه کرده ا پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1402 ساعت: 14:22

به نام خداامروز هم بیشتر خوابیدم؛ بیداری های مکرر بی حالی وخواب های طولانی می آورد تا میزان شوم؛ بچه ها هم هریک جایی بودند وحال مطالعه هم نداشتم-قرار بود سری به همسر بیمار مرحوم حسن انصاری هم بزنم که دیر بیدار شدم وهمسرم رفت عیادت- قرار بود محمد هم هماهنگ کند سری بزند که حتما سرش شلوغ بوده و نتوانسته بیاید؛ فشرده بودن کارش را درک میکنم ومزاحمش نشدم-غروب پیامک هایی برای بانوانی که میشناختم برای روز جهانی زن فرستادم وتبریک گفتم؛ غالباَ خوشحال شدند واز خوشحالی شان خرسندم- احوال پرس خواهرانم شدم تلفنی و مادر وپدرم هم؛ آرزوی سلامتی دارم- آمین هم سرگرم دایی وخانواده بوده وپارک هم رفته و بازی کرده و آمده بود مست خواب بود- یکی از دوستان تلفنی برای مشکل کسانی صحبت کرد که به او مراجعه وتوان شکایت هم دارند اما میترسند ونمیدانم چه باید کرد؟- حسن تلفنی در مورد دادگاه پرسید که رای داده یانه؟ برایش چک کردم رای نداده بود وبرای ادغام محکومیت ها سوال کرد که گفتم صبرکند تا نتیجه این دادگاه مشخص شود- امید همسایه مان برای تصویب قانون برای تبدیل وضعیت ها سوال کرد که اطلاعی نداشتم- امینی پس از مدتها تماس و احوال پرسی کرد واز شلوغی آنجا گفت واینکه با هیچ کدام از در خواست های او موافقت نشده- مجله اندیشه پویا ۸۹ را خریدم که اجمالی مطالعه کردم تا بعد بتوانم بخوانم؛ جالب بود- سوابق بیمه را در سامانه چک کردم که مبلغ زیادی بدهی از من نشان میداد وتعجب کردم چرا؟ در سامانه هم مشخص نبود وبنا شد مراجعه ای به بیمه کنم ببینم موضوع چیست؟- یکی از دوستان عکس شخصی را فرستاد در تلویزیون که که خیلی شبیه من بود البته از دور؛ جالب بود- وامی که یکی از دوستان گرفته بود و چند ماه دیگر فرصت آن بود اقساط باقیمانده را دادم وت پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1402 ساعت: 14:22

به نام خدااحوال پرس ملکی شدم وگفت با برادرش به مسافرت رفته وانگشتش درد میکرد که ضرب دیده بود برایش شفای عاجل آرزو دارم والبته برای شخصی هم مشورت داشت که مشکل با استاندارد دارد وخودش هم نمیدانست مشکل چیست؟- حسین گوشی گرفته بود کوچک و جالب بود وعکس فرستاد وخط دوم خودش را فعال کرده بود- اسدالله عکس سنگ مزار کبری را فرستاد و تلفنی از مراسم چهلم وبرنامه های آن گفت؛ عذرخواهی کردم که نمیتوانم بروم- حاذقی تلفنی ادامه موضوعات دیشب را گفت وبنا شد خودش دنبال کند- تلفنی با یکی از دوستان پس از مدتها صحبت کردم واز خاطرات خود گفت ودل مشغولی های این روزهایش- عمران آمد سر زد ومقداری وسایل اضافه را برای شخصی برد- حسن هم کنفرانسی با صبری صحبت کرد و همچنان امیدوار است که مشکل حل شود با رضایت شاکی ولی نمیدانم چه خواهد شد؟- امین از طرح بیمه گوشی و سرقت آن گفت که برای خودم و آرمان انجام دادم اما برای بقیه نشد و علت را هم متوجه نشدم- روز ملی مهندس را به مهندسانی که میشناختم تبریک گفتم وآرزوی برکات وخیرات و موفقیت برایشات دارم وبسیاری از دوستان وفعالان این عرصه خوشحال شدند- یکی از دوستان هم از اوضاع شهرشان گفت وهمچنان پیگیر اوضاع خودش- زهرا دختر حسین عکس های نهار که خدمتشان بودیم را خواست برایش فرستادم-عشرت سوالی در مورد قیمت درهم خواست از اشفعی سوال کردم وگفتم- شب حسین که بهتر شده شکر خدا انگشتر را که سفارش داده ولطف کرده گرفته بود برایم آورد؛ بسیار زیبا وتشکر کردم از لطف او- آمین با مادر وخاله خانه خاله مهری رفته بود وبرایش جشن مختصر تولد گرفته بودند خوشحال بود واز خاله ودخترش تشکرکردم- به اشرفی وهمسرش برای سال پدرشان که شهرام گفته بود تسلیت وعذر خواهی کردم نتوانستم بروم- شکوه از معاف شدن برادرش گ پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 13 اسفند 1402 ساعت: 12:50

به نام خداسری به طوسی زدم و احوال پرسی کردم؛ در مغازه ای کار میکند و راضی بود از اوضاع؛ امیدوارم همه مشکلات مرتبط هم حل شود در مسیر برگشت هم رستورانی را که کلی از آن تبلیغ میشد؛ دیدم ورفتیم اما آن گونه که تبلیغ میشد بنظر نیامد- یکی از دوستان هم برای انتخابات بماند یا خیر؟ مشورت کرد ولی بهرحال این نوع شیوه حضور در انتخابات بدون تبلیغ صحیح نیست ونمیدانم چه میخواهند بکنند؟- با طاها دوست جوانم برای تبلیغات انتخاباتی مشورت کردم او هم بسیار دیر اقدام کرده وامیدوارم موفق بشود- یکی دیگر از دوستان هم دیدم نامش در یکی از این لیست ها بود وتعجب کردم وخودش هم دنبال رایزنی برای حضور در لیست های نهایی بود- خواهرم وخانواده اش با دکتر سعید وهمسرش آبادان بودند ورستوران پاکستانی رفته بودند وباران شدیدی هم می بارید اما دیر هم رفته بودند و کمی شوهرش عصبی شده بود- کاشانی احوال پرسی کرد و بنا شد اگر وقت شد هماهنگ کنیم زیارتش کنیم- دکتر حسین هم تماس واحوال پرسی کرد و مشغول کارش هست وآرزوی موفقیت برایش دارم- به پیام های ایام شعبانیه ونیمه شعبان پاسخ دادم وتشکر فراوان و آرزوی سلامت وبرکات متقابل کردم- سری به بیمه زدم در محل برای بیمه ماشین که متوجه شدم مژده همسایه مان انجام داده اما متاسفانه هم قسطی صادر میکند وهم دیر می فرستد وبعدا پیام داد وگفت مادرش میخواهد سری بزند که بنا شد وقتی هستم بیایند- پاسخ موقت مناطق نفت خیز هم برای سوال اشرفی برای امریه سربازی آمد به او گفتم اما هنوز دنبال نکرده!! گفتم نه به آن پیگیری سفت وسخت ونه این اهمال!- سری به ابوذر هم زدم برای سلمانی- سینا از عدم پاسخ احتمالی ریاست جمهوری برای کپی نامه گفت- ساجدی برگی از یک کتاب فرستاد که نام او هم میان خاطرات بود؛ جالب بود- یکی از پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 13 اسفند 1402 ساعت: 12:50

به نام خدادم ظهر بیرون رفتم چند جا خواستم بروم با اینکه برف سنگین هم نبود اما با قفل شدن شمال شهر به هیچ کدام مقصدهایی که میخواستم نرسیدم و با احتیاط فراوان رانندگی کرده وبرگشتم وشب برای خرید ها به فروشگاه بزرگ که سالهاست میروم رفتم برای خرید ومقداری خرید کردیم- از حسن دوست جوانم که در رستوران کار میکند سوال کردم با وجود تبلیغات در شهر برای افتتاح شعبه جدید آیا این شعبه است یا همان قدیمی؟ گفت در همان شعبه اول است وچندین بار گفته بروم سری بزنم که نشده فعلا- لباسشویی و دیگر وسایل سوسی را فرستادم ودستش رسید و تشکر کرد- پیامک به وکلایی که میشناختم فرستادم و روز وکیل را تبریک گفتم با اینکه متاسفانه بین کانون ها و مرکز وکلا برای این روز اختلاف است اما بهرحال به همه وکلایی که میشناختم صرف نظر از اینکه مجوز آنها صادره از کدام مرجع است؟ تبریک وخدا قوت گفتم- راجا دوست رستوران دار من برای مشکلی که برای یکی از دوستانش پیش آمده بود مشورت کرد؛ گفتم در صورتی که چنین است بهتر است شکایت کند- پسر علی نقی از مذاکراتش با حاذقی گفت بنظرم آمد خودشان هم نمیدانند چه میخواهند؟- احمد زاده احوال پرسی وپاسخ سوالی را که منوچهر خواسته بود داد واز تاخیر هم عذرخواهی کرد- شوهر خواهرم از رفتن با سعید سر مزار اهل قبور و مسعود گفت- عمو غلام تلفنی تبریک نیمه شعبان را گفت که وظیفه من بود زنگ بزنم وتشکر کردم وامروز هم البته ساعتی به پاسخ به پیام های اینگونه وتشکر گذشت- یکی از دوستان هم تماس وبرای دوستش مشورت کرد ونحوه شکایت کردن و تظلم خواهی و تبریک عید هم- یکی از دوستان دیگر هم احوال پرسی کرد تشکر کردم از لطف او. پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 13 اسفند 1402 ساعت: 12:50

به نام خداعروسی غزل رفتیم؛ شایسته وخوب؛ آخر مراسم؛ در سالن دیگری هم نزدیک تر ها و خصوصی رفتند و من هم که میهمان برادرم بودم و همه آنجا بودند؛ ناچاراً رفتم؛ امین با همه توصیه ها که این مسافت طولانی را برنگردد با ماشین؛ رفت؛ آخر شب بیرون سالن ایستاده وقدم میزدم وبرادرم آمد وبا ناراحتی به من گفت کسی که نمی شناخته او را مکررا تشویق به رقص میکرده و ناراحت بود حس کردم به او توهین شده وبه من پناه آورده وطرف را هم نگفت کیست دنبال طرف گشتم تا درسی عبرت آموز به او بدهم دیگران هم نگران عذرخواهی میکردند وهمسر برادرم تصور کرد من مخالف شادی ام!! وگفت اجازه نمیدهد مراسم دخترش بهم بریزد؛ متوجه شدم که اصلا در جریان قضیه نیست وسکوت کردم وشرایط وخستگی او را هم درک کردم اما شاخ در آوردم وقتی که برادرم با ملاحظاتی البته قابل درک به من رو کرد که شاید تو از جای دیگری ناراحتی و خسته ای!!!!! مگر میشود کسی که از او دفاع کرده ای اینگونه علیه تو شود؟!!چیزی نگفتم اما تلخی این رفتار با من ماند؛ تلخ تر شد وقتی که برای یکی از منسوبینم نوشتم اینگونه شده اما حتی یک زنگ نزد به کنار؛ سوال هم نکرد چه شده؟- بسیار دنبال تهیه بلیط برای برگشت بودم ویا رفتن به هتل که میسر نشد ولی خوشحالم که مراسم تحت تاثیر قرار نگرفت ومشکلی پیش نیامد که بعدها بنام من تمام شود؛ مدتی پیش هم برای یکی از بستگان چنین موضوع مشابه ای پیش آمد که از او دفاع کرده بودم اما علیه خودم برداشت شد و از این رفتار بُهت زده شدم؛ اینهاست که در کارهای شخصی ومشکلات خانوادگی دخالت نمی کنم؛ در حین مراسم ناگهان مواجه با خبر افتادن مادرم در خیابان شدم که دچار جراحات شده و احوال پرسی کردم وبسیار متاثر شدم و آخر شب برادرم اطلاع داد که خواهر دیگرم هم که عیادت ما پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 21 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت: 15:01

به نام خداتاجری اعتراض قبلی حکم را اعلام کرد که دیوان عالی رفته و در مورد پرونده دیگرش هم توصیه کردم اعاده دادرسی را تقدیم دیوان کند ومشورت کرد- احوال پرس خواهران و مادرم شدم و به منسوبین دیگر هم اطلاع دادم حال مادر را- امروز هم خیلی دنبال بلیط بودم حتی قطار ولی پیدا نکردم که برگردم؛ حال ماندن نداشتم وبیشتر روز خواب بودم- حسین امروز رفت وبا محسن قرار داد بست در محضر وامیدوارم برایشان با برکت همراه باشد ومشکلی هم ایجاد نشود وبرای کلیه و دیابت خودش هم مشورت کرد ونگران اظهار نظر پزشک شده بود- آرمان فیلم فرستاد که اندکی برف باریده وتمام وامیدوارم استمرار داشته باشد؛ اینجا که فقط هوا سرد است- عباسپور اطلاع داد که برای مصاحبه میخواهد برود وامیدوارم موفق باشد؛ جوان ساعی بنظر میرسد- ساعتی هم پاسخ به تبریکات دوستان برای ازدواج غزل را دادم که به اشتراک گذاشته بودم- هادی همسایه مان دنبال کاری در فرمانداری محل بود که جزییات مشکلش را هم نگفت ومن آشنایی در این ارتباط نداشتم- علیشاهی برای برادرانش مشورت کرد همانطور که پیش از این گفته بودم راهنمایی مجدد کردم- شیرالی بازهم دنبال خانه ومشتری یابی بود که توجهی نکردم- غروب با اصرار برادرم وهمسرش وبویژه سروش به یک کاروان سرای قدیمی که بازسازی شده رفتیم ودر کافی شاپ آن چای وقهوه خوردیم؛ بسیار زیبا بود وامیدوارم فردا برای نهار بیایم اینجا-از لیست جاهایی که میخواستم بروم وحال نداشتم در مسیر آرامگاه مشتاقیه را دیدیم وبرادرم وخانواده اش هم اصلا آنجا نرفته بودند ونذری هم داشتند لوبیا؛ شانس بامن یار بود که آنجا را دیدم واین موقع شب هم باز بود؛ حس خوبی داشت‌. پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 21 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت: 15:01

به نام خداسری به کاروان سرای تاریخی بازسازی شده زدیم وغزل هم آمد واو خانواده برادر را به نهار دعوت کردم؛ خوب بود شکر خدا؛ مقداری لباس های دست دوز هم خریدم، جالب بودند والبته دیشب میخواستم بخرم که نشد؛ در میان نهار که آماده میشدم مستقیماً فرودگاه بروم باد وگرد وخاک بسیار شدیدی شروع شد که من خودم تا کنون ندیده بودم وهمزمان هم برق برای چند ساعت قطع شد وپرواز اعلام شد کنسل شده است؛ تمام تلاش های من برای بلیط جایگزین حتی از شهرهای اطراف به نتیجه نرسید و ناچارا چون برای فردا هم نبود بلیط اتوبوس گرفتم وسالهای بسیاری هم هست که سوار اتوبوس نشده بودم وشب راه افتادم البته بادهای شدید ادامه داشت و اکنون هم در اتوبوس در حال نوشتن خاطرات امروزم وتکان های عجیب وجالبی دارد اتوبوس؛ کمی ابتدا حس خوبی نداشتم که بحمدالله رفع شد؛ میخواستم ماهان هم بروم وصدیقه خانم و نخعی را هم ببینم که میسر نشد وحال ماندن هم نداشتم؛ گرچه امروز از دیروز خیلی بهترم- آرمان؛ آمین؛ خواهرانم وحسین دوستم جداگانه تماس وجداگانه احوال پرسی کردند- تولد مرصاد را هم تبریک گفتم وبه خاله هم وبه خانواده هم اطلاع دادم ویادآوری؛ برایش همه خوبی ها را آرزو دارم- عمو هم با برادرم تماس گرفته وتبریک گفت وخوشحالی وبا من هم صحبت کرد خوشحال شدم- شاهینِ یاسی اطلاع داد رفته در بابل یک کافی شاپ زده و عکس برایم فرستاد؛ برایش برکات آرزو کردم- سروش یک صندوق قدیمی از خانه مادر بزرگش آورده بود تاریخی بود و توصیه کردم حتما مرمت کند- چک های محسن را هم امید گفت تغییر داده و گرفته که امیدوارم در موعد مقرر وصول شوند-ساکی هم‌ پیگیر وضعیت در خواست وکالت خودش بود که در استان خودش باید دنبال کند. پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت: 15:01

به نام خداحسن برای نامه دادگاه واجرای احکام گفت وبعد هم رضا هم تماس گرفت برای روند ودرخواست های احراز توبه اش- به ابوذر سری زدم برای سلمانی واحوال پرسی هم- حسین هم احوال پرسی کرد تشکر کردم از لطف او برای پیگیری محسن هم- شاهین هم برای تغییر نام سیم کارت محسن گفت که گفتم با او هماهنگ کند وبه محسن هم گفتم تسویه کند بعد بهتر است- تولد ابوالفضل را هم تبریک گفتم؛ به دوستان مشترک هم گفتم- خسرو چند بار تماس ومشکل مالی برای تمدید اجاره خانه دارد که بنا شد دنبال کنم واز شورای حل اختلاف که باید برود گفت- احمد هم از رفتن بالاخره به مسئولیت جدید گفت- یکی از دوستان هم که برای دامادش مشکل پیش آمده از کارهای وکالت و مشکلات دادگاهی او گفت- یکی از دوستان هم از تایید صلاحیت خود برای مجلس گفت ومشورت کرد؛ تعجب کردم وآرزوی توفیق برایش دارم- یکی از دوستان هم شنیدم عمویش فوت کرده تسلیت گفتم- حاذقی هم بنا شد برای تهیه شکایت احتمالی مشورت وبه من اطلاع دهد- عشرت هم گفت دوبی است ونزد نگین دخترش؛ آرزوی سلامتی ودل آرامی برایش دارم-سعید هم گویا قهر کرده و همسرش نگران بود وهرچه گفتم بیا نزد ما نیامد؛ متاثر شدم. پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 21:29

به نام خداسعید تماس وگفت دانشگاه آزاد برای انتقال علی میرود والبته چندان هم در جزییات چیزی نگفت وگفت اگر شد سری میزند بیرون او را ببینم؛ با اینکه خیلی سَرم شلوغ است چیزی نگفتم- صبری احوال پرسی کرد وسوال داشت طبق معمول- شب سالروز درگذشت مرحوم گلی است و همچنین عمو که جداگانه به بستگان و بازماندگان پیام دادم وبه روح بزرگشان درود میفرستم- عمران هم تماس ودادگاه رفته بود وتقاضای تسریع در ارسال به تجدید نظر نموده وامیدوارم تکلیف او بالاخره روشن شود- خسرو مشکلی برای تمدید اجاره دارد که بنا شد بنوعی حل شود وشد؛ شکر خدا- از یکی از دوستان دیگر سوال کردم آیا انتخابات شرکت کرده ؟گفت بله از حوزه تهران هم؛ امیدوارم که موفق شود اما در این حوزه خیلی بعید است وبه برادر دیگری هم گفته بودم همین را- احوال پرس حاجی قریب شدم و خبری نداشتم ونگرانش شدم که شکر خدا خوب بود وگفت شنبه ها امامزاده محل میرود که ان شاالله هماهنگ کنم خدمتش برسم؛ مرد شریفی است- شعبان زاده هم احوال پرسی وسوالی داشت حقوقی که از دوستی سوال کردم ودر جریان نبود- از شکوه خواستم در صورت امکان برای محاسبه بازداشت حسن با اجرای احکام مکاتبه کند که گفت میفرستد وتشکر کردم- جابر از ایجاد مشکل برای برادرش در روند تایید صلاحیت ها گفت واینکه ادعا داشت سابقه او را به جای برادرش القا کرده اند- الی احوال پرسی کرد وتشکر کردم- خواهرم گفت علی حرکت کرده که با مادر وبرادر همسرش برگشته واحوال پرسی کردم- سعید هم برای مشارکت در طاق بهشت آباد با خانواده عمو سوال کرد؛ گویا مادرم گفته بوده وتوجیهاتی داشت؛ هیچ بحثی نکردم و تشکر کردم وبعد به خواهرم زنگ زدم وبدون اشاره به این جریان تلفن گفتم که هزینه را خودم شخصا پرداخت میکنم واز اول هم خودم باید اینگونه ع پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 21:29

به نام خداتولد احمد را تبریک گفتم ویکی از دوستان دیگر را هم؛ جداگانه؛ خوشحال شدند واز خوشحالی شان خرسندم- پرونده دادخواست مادرم برای خلع در روند اقدامات قضایی است وخوشحالم در مدار روند رسیدگی است و پرونده شکایت کیفری پدرم نیز برای تصرف عدوانی که مواجه با قرار منع تعقیب شده بود مدتی است توسط دادگاه تجدید نظر بعلت تحقیقات ناقص نقض شده و من در جریان نبودم وبه وکلا و خواهرم اطلاع دادم هرچند اکنون عملا ذی نفع محسوب نمیشوند ومادرم ذی نفع ومالک است باید دید نتیجه چه خواهد شد؟- سعید وخانواده اش را دیدم و میهمان من هم بودند نهار در رستوران؛ احساس کردم مشکلاتی دارند که بهرحال نمی خواهد بیان کند وبعد همسرش پیام داد که کلا مشکلاتی هست ولی جزییات را نگفت وخودش هم جداگانه همین را گفت واز بیماری هم؛ امیدوارم حل شود ولی در کل متوجه نشدم بالاخره چیست؟- مادر حسن اطلاع داد که پاسخ پزشکی قانونی آمده و منفی است ومتوجه نشدم بالاخره منفی به چه معنی؟وبا شکوه هم مشورت کردم گفت باید دید جزییات آن نظر چیست؟ وشکوه هم برای احتساب سابقه برایش به اجرای احکام لایحه نوشت که امیدوارم حل شود- محسن بالاخره سیم کارت را معامله کرد و امید هم رفت و بنام خریدار زد؛ خیر است ان شاالله- احمد گفت از امروز مشغول به کار در سمت جدید است که ان شاالله موفق باشد- خسرو اطلاع داد که شورای حل اختلاف رفته و شاکی را هم دیده که گفته پول اشتباهی به حساب او آمده است ومن هم مطلع نشدم داستان چیست؟- شهره هم در مورد دوستانش دیشب مشورت کرد که قرار شد با سهام مشورت کنند اگر بتوانند کمک کنند- ملکوتی احوال پرسی کرد وتشکر کردم- شرفی تماس و از کارهای خودش و انجمن گفت- سینا از پیگیری های نامه هایش گفت- بنا زاده گفت نامه لایحه را پس از مدتها به پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 21:29

به نام خدامیخواستم میدان شوش بروم که شنیدم مرکز بلورجات شده است بالاخره عصر رفتیم؛ باورم نمیشد میدان شوش این قدر عوض شده باشد؛ سالها بود آن حوالی نرفته بودم؛ البته آمین هم خوابش می آمد وهم کمی بهانه گیری میکرد ونشد زیاد آن مغازه ها وپاساژهای جدید را ببینم؛ جالب بود؛ کمی هم خرید کردم؛ در برگشت هم از رستوران هانی میدان قیام خرید کردم که امتیاز داشتم و شانس با من بود که یادم افتاد وهمان حوالی هم بود- آمین امروز با امید بیرون بود اما چون زیاد با او بیرون نرفته مانند امین عادت ندارد وقدری بهانه گرفته بود- قریشی گفت حاجی آل مبارک بیمار ودر بیمارستان بستری است وفکر کنم کرونا گرفته وبه ریه زده؛ متاثر شدم و آرزوی شفای عاجل برایش دارم واز یکی از دوستان مشترک هم سوال کردم وجویای حالش شدم- سهام هم اطلاع داد پس از بازگشت از یک سفر خارجی مبتلا به کرونا شده وعکس هایی فرستاد بسیار بدنش کهیر زده وحال مساعدی نداشت؛ امیدوارم زودتر بهبود یابد- یکی از دوستان هم از بازداشت دامادش گفت؛ متاثر شدم- امروز هم بسته های اینترنت اپراتورها رسما گران شدند وخودش موجی از حاشیه ناشی از عدم محاسبه صحیح ایجاد کرد که امیدوارم توضیح داده شود وحل شود- به خواهرم وشوهر خواهرم جداگانه برای نحوه استفاده از کارت های ایران کارت راهنمایی کردم- دختر فیروزه همسایه مان هم پیام داد که فردا برای مصاحبه به شرکت هواپیمایی میرود وامیدوارم موفق شود. پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1402 ساعت: 2:23

به نام خدادر دقایق پایانی امروز مواجه با خبر هک اطلاعات گسترده کاربران اسنپ فود در فضای مجازی شدم؛ خدا را شکر من حساب کاربری ندارم اما این اطلاعات غذایی واحتمالا بانکی چه سواستفاده هایی را میتواند به دنبال داشته باشد خدا عالم است؛ احتمالا این هم در فضای مجازی وحقیقی پر سر وصدا باشد وحواشی- دیروز سوال آرمان را یادم رفت بنویسم که گفت دوستش در مورد غصب عنوان سوال داشته که آیا فقط دولتی را شامل میشود؟کوتاه برایش توضیح دادم ولی سوالشان برایم جالب بود- تولد ندا همسایه مان را تبریک گفتم؛ خوشحال شد یادم بوده- نوروزی بیمار بود ودکتر ودرمان واحتمالا آنفولانزا که احوال پرسی کردم وحالش مساعد نبود ونمی خواست به من هم بگوید بیمارستان رفته بود ونتوانسته بود کار بانکی ام را برای پرداخت بدهی هایم انجام دهد وتماس گرفت وعذر خواهی کرد؛ البته خودم یک شعبه رفتم وانجام دادم واز حسین هم خواستم برای شایسته انجام دهد که تا دیر وقت طول کشید اما انجام داد وتشکر کردم - مادر بزرگ میلاد هم فوت کرده بود که حسین گفت وزنگ زدم وتسلیت گفتم- امانی تماس ومشورت کرد در ادامه کارهای گذشته که بنا شد خودشان مدارک را تهیه کنند بدانم بالاخره چه میخواهند؟- دکتر حسین برای فرید همسایه مان وقت گرفت و نزد دکتر رفته بود وتشکر کرد ودر مورد پری همسایه قدیمی مان ومشکلات معیشتی آنها گفت که خبری نداشتم- دختر فیروزه همسایه مان ومادرش مکرر تماس وانتظار داشتند که ایرلاینی که رفته اند پاسخ آزمایشات تخصصی شان هم مثبت باشد که نه آشنایی داشتم ونه اصلا در کار تخصصی آنها میشود دخالت کرد وبهرحال اصولی دارند که باید متقاضی با آن انطباق داده شود- داماد فیاضی هم اطلاع داد دوهفته پیش نتیجه آزمون فولاد آمده ونام او در لیست نبوده وبا گذشت دو هفته پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1402 ساعت: 2:23

به نام خداخاطرات آقای زید آبادی در فضای مجازی منتشر شد که جلد پنجم است؛ شروع کردم آخر شب به خواندن آن- سالروز فوت فرید شوهر فرانک هم هست یادش را گرامی میدارم وبه روحش درود میفرستم وپیام به فرانک دادم- احمد احوال پرسی و برای تلفن مشورت کرد و طبق معمول سرمایه گذاری که نیمه کاره رها میکند- برادر بزرگتر شهیری فوت کرده؛ تماس گرفتم وتسلیت گفتم وبه دوستان مشترک هم اطلاع دادم- اشفعی قبول زحمت کرده بود برای کارهای من که تشکرکردم از پیگیری هایش- شکوه در موردی مشورت حقوقی داشت که تا جایی که میدانستم راهنمایی کردم- تغییرات در زندانها را شنیدم که البته هیچ کدام را نمی شناختم وبعد احمد زاده هم تلفنی گفت وامیدوار بود با این تغییر در کار او هم تغییری حاصل شود ووضع محدود فعلی او- یکی از دوستان هم مشکل تلفن را دنبال کرد که گویا هنوز پاسخ استعلام دایر شدن برای آنها نیامده وگفتم دنبال کنند خوب است- محسن تماس وبرای فروش خط تلفن خودش مشورت کرد؛ مشخص است که کمبود منابع دارد اما توصیه کردم بخصوص الان در این مقطع این کار را نکند ومشکلاتش را به نحو دیگری رفع ورجوع کند والبته در جزییات چیزی به من نگفت- با فرهاد مشورت کردم تا ماشین را ببرم تست کند که امین گفت لرزش دارد و فرصت نشد امروز ببرم- شهره لطف کرد و آمین را دندان پزشکی برد برای معاینه دندان ها که خوب بوده وبعد هم باغ کتاب برده بود وحسابی سرگرم بود وخسته وتقریبا بیهوش خوابید- فری خریدهایش را به لطف یکی از منسوبینم اینترنتی سفارش داد که هدیه ایران کارت بود وشوهر خواهرم هم جداگانه سفارش داد که وقت آن نگذرد- فرید برای یکی از دوستانش سوال بانکی داشت که اطلاع دقیقی نداشتم- آغاز سال جدید میلادی را به دوستانی که در خارج از کشور اند ومیشناختم وهمچنین مدد پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 21 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1402 ساعت: 2:23

به نام خداتولد یکی از دوستان ومرادی را جداگانه تبریک گفتم و تولد یکی از دوستان دیگر را هم به حاضران گفتم اگر صلاح میداند تبریک بگوید که نخواستم خودم تبریک بگویم- دیروز سالروز فوت همسایه قدیمی ما حسن چادردوز بود که یادش را گرامی میدارم وهمچنین دوست خوبم مرحوم حیدری که از او بسیار آموخته بودم وبه گلباف هم پیام دادم که دوست مشترکمان بود وخوشحال شد- علیان برای خرید سیم کارت ۱۱۱ برای یکی از دوستانش مشورت کرد؛ معلوم هم نیست جدی بوده یانه؟- امروز بخش عمده ای از بدهی ام به شاهین را دادم؛ از اعتماد او متشکرم که قبل از اینکه تسویه کرده باشم رفت سیم کارت را بنام خریدار کرده بود که من معرفی کرده بودم؛ این چندمین بار است اینگونه اعتماد می کند- همسرم هم اطلاع داد به گوشت فروشی ای رفته که سلطانی معرفی کرده بود واز کیفیت گوشت های او راضی بود؛ کمی هم گوشت شتر به همراه گوشت گوسفند چرخ کرده باهم فرستاد که گفتند برای بهبود بیماری ام خوب است وبسته بندی شده هم فرستاده بود که تشکر کردم که تا الان گوشت شتر نخورده ام- شب هم بالاخره رفتم ودر دزاشیب دنده کباب طاق بستان کرمانشاه خریدم که تا الان نخورده بودم جالب وخوشمزه بود؛ تعدادی جوان هم آنجا دیدم که میخواستند دنده کباب سفارش بدهند وهمه ایذه ای بودند وجالب تر شد- با اینکه ظهر توان صحبت نداشتم اما زنگ زدم به یکی از دوستان که مادرشان فوت کرده بود وتسلیت گفتم وخوشحال شد از تماسم؛ آرزوی سلامت برای همه بازماندگان وایشان دارم- یکی از دوستان هم تماس واحوال پرسی کرد که تشکر کردم- در خبرها خواندم نجفی شهردار اسبق تهران که محکوم به قتل همسرش بود باگذشت شاکی خصوصی مشمول عفو عمومی دهه فجر پارسال شده وآزاد شده است- از اشرفی ها احوال رضا را پرسیدم دنبال متخصص مغز و پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 60 تاريخ : جمعه 25 فروردين 1402 ساعت: 3:43

به نام خداکمی بهتر شدم شکر خدا؛ آمدم و بنظرم کپسول هایی گیاهی که آقای محمد آقای قصاب داده بود کارساز شده تا داروهای دیگر- پروین تماس ودر خصوص گواهینامه نورالدین مشورت کرد- حسین یک چک از شخصی که با او اختلاف خرید وفروش دارد گرفته وخواست با دکتر لطفی مشورت کند که گفتم ظاهرا تا پایان اردیبهشت نیست - به امینی برای پیگیری کار پدرم چندبار پیام دادم ولی عجیب است که پاسخ نداد وبه قیم هم پیام دادم خودش دنبال کند وبه خواهرم هم گفتم برای پیگیری وگله هم به لطفی کردم- شهرام دعوت کرد منزل آنها برویم که دیروقت بود به بعد موکول کردم وتشکر کردم از لطفش- رضا پسر عمویم و جمال همسایه مان هم تماس گرفتند که احوال پرسی کنند توان صحبت نداشتم و پیام دادم وتشکر کردم از لطف آنها- پسر وحیده هم از پیگیری وارجاع نامه اش گفت که قبلا به من گفته بود نامه را نگرفته اند؛ بنا شد برود دنبال کند- امروز بدهی سیم کارت وخرید های دیگر اقلام خوراکی ومصرفی خانه را هم که میفرستند تا بعد من حساب کنم تسویه کردم- ایران اطلاع داد مادرش را بیمارستان برده وآنژیو کرده اند؛ آرزوی شفای عاجل دارم واحوال پرسی کردم- از اژدری پیگیری پرونده اش واعسار شدم که گفت اطلاعی هنوز نداده اند- بنا زاده برای پرونده اش که مجازات تکمیلی هنوز مانده است به قوت خود مشورت کرد توصیه کردم حداقل برود نزد دادستان یا معاون اول او- عبادی اطلاع داد که می آید سری بزند وهماهنگ می کند واحوال پرسی کرد- یاوری هم احوال پرسی کرد که تشکر کردم- پیگیر وضعیت رضا شدم ؛ شایسته ومادرم هم دعوت کرده اند که بروند خانه وتعارف کرده بودند که نرفتند که درحال رفتن به ام آر آی رفتن بودند- امیدهم از مصاحبه برای رفتن سرکار جدید گفت؛ آرزوی موفقیت برایش دارم- دوجلد کتاب وسررسید حقوق پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 70 تاريخ : جمعه 25 فروردين 1402 ساعت: 3:43